سرگذشت من 6
 
دنیای آرومه من
فرقی نمی کنه دختر باشی یا پسر همین که بادل کسی بازی نکنی خیلی مردی
یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, :: 14:17 ::  نويسنده : اجی فرشته       

بعد از این قضایا واینا یه روز مامی که رفته بود خونه خاله بعد صحبت از من شده بود واینا بعد خاله گفته بود که فرشته مال حسین ماس واینا مامانمم خندیده بود گفته بود هر چی قسمت باشه هر جور خودش بخواد

قضیه نمی دونم از کجا اب میخورد که میگفتن فرشته وحسین مال همن خودمم نمی دونم بر چه اساسی اینو می گفتن ولی عمه هام گاهی تیکه رو می انداختن به مامی  که میخوای دخترتو بدی به پسر خواهرت؟؟؟یادمه برا عروسی خواهر همین حسین من 8 سالم بود بعد عکسی که از من گرفتن رو قالب کردن وبرام اوردن هنوز دارمش البته حسین زیاد دختر عمه داشت همشونم خوب بودن ولی خاله ام نمی خواست از اونا دختر بگیره

بزارید یه چیز جالب بگم درسته همسایه های خیلی خوبی داریم اما بعضی اخلاقاشونم درست نبود اینکه اگه یه ماشین غربیه دم درخونه ما می دیدن فرداش می یومد خونه ما یه سرو گوشی اب بدن ببینن خبری از گل وشیرینی هست یا نه کلا کسی روز نداشت بیاد خونه ما زیر نظر بود

یه شب قرار بود خاله ام اینا بیاین خونمون برا من صفحه کلید اورده بودن صفحه کلید هم دست حسین بود بعد نمی دونم کی صاف تو اون تاریکی حسین رو دیده بود وفکر کرده بود جعبه صفحه کلید جعبه ی شیرینی به همون شبی کلا کوچه مطلع شده بودن که اره پسر خاله اش اومده خواستگاری حتی یادمه اون شب صدای دزد گیر ماشین اومد بعد که رفتن بیرون رو ببینن دیدن چیزی نیست گفتن حتما گربه بوده بعدش فهمیدیم یه نفر چراغ عقبشو شکسته خدا میدونه کی بود وبر چه منظوری این کارو کرد

فرداش بهاره اومد خونمون بعد من هی دیدم این ور اون ور نگاه می کنه گفت دیشب خاله ات اینا خونتون بودن گفتم اره چطور بعد مثل اینکه مطمئن شده بودگفت خبرایی؟؟گفتم نه چه خبری گفت دیده بودن که با گل وشیرینی اومدن خونتون گفتم ها!!!!!!گل شیرینی بابا کی گفته ؟؟؟ اومده بودن برام صفحه کلید هم اوردن بعد مامی گفت حتما جعبه صفحه کلید رو دیدن فک کردن شیرینی بهار گفت من از اون موقع تا حالا همش نگاه می کنم ببینم گل کجاس که برات اوردن گفتم نه بابا کی این حرفا زد گفت ولش کن اشتباه دیده و اینا.. .

بعد من زنگ زدم به اون دوستم (همسایه هم بودیم)که فامیل مجید بود وبهم گفته بود مجید دوست داره اینا کارش داشتم اونم جنگی اومد بعد که یه کم نشست گفت فرشته گفتم بله گفت خبریه؟؟؟؟؟گفتم نه چه خبری گفت اگه هست بگو مجید رو امید نکن طفکلی دیشب خونه عمه اش بود فهمیده که پسر خاله ات اومده خواستگاری گفتم وااااای این کوچه خبرگذاریش BBCمن اگه می فهمیدم که دیشب اونا رو دیده خیلی خوب میشد نه عزیزم هیچ خبری نیس اومده بودن خونمون من بهشون گفته بودم واسم صفحه کلید بیارن اخه تو این کاران همین!!! دوستم گفت من فکر کردم تو تو رودروایستی موندی وقبول کردی مونده بودم به مجید چی بگم گفتم نه بابا منو حسین هر دو خجالتی بچه مون اب میشه هیچ چیزی بینمون نیس شاید یه زمانی مامانامون باهم قراری گذاشته باشم اما امکان نداره

بعد که نامزد شدیم مجید میگفت اون شب چن روز بود از مرخصی اومده بودم وقتی حسن دیده بودشون بعدهم اومد خونه عمه ام جلو همه گفت دیگه من هیچی نمی فهمیدم تو حال خودم نبودم نمی تونستم حرف بزنم بدترین شب عمرو گذروندم ...

الهی بمیرم عشقم چه شبه بدی رو گذرونده بود در صورتی که فقط یه سوء تفاوت بود

البته خاله ام اینا میخواستن بیان اما میخواستن بعد از اینکه پسرشون بزرگتر شدحسین 68 بود بعد از اینکه من نامزد کردم خیلی ناراحت شدن کلی چیز به مامانم گفتن که چه خبره انقدر زود دخترو نامزد کردی واز اینا حرفو حدیثا...

داداش حسین که دیگه باهام صحبت نمی کرد هیچ نگاهمم نمی کردهمشون دلخور بودن حسین پسره خیلی خوبیه ولی من ازدواج فامیلی دوس نداشتم یعنی کسه دیگه ای رو دوس داشتم  همین پارسال داداشم اعلام کرد که دختر خاله رو میخوام یعنی خواهر حسین خاله ام هم گفته بود منم ازدواج فامیلی نمی کنم بلــــــــــــه...

 اون وفت بود که فهمیدم جواب رد شنیدن چه ستمیه واقعـــــــــــــا البته به نظر من دختر خاله ام با داداشم خیلی دنیاشون ایدال هاشون فرق می کردبه هم نمی خوردن من به دختر خاله ام حق میدم

پارسال حسین با یکی از دختر عمه هاش نامزد کرد ولی به هم زدن تفاهم نداشتن دنیای شون از هم خیلی دور بود

ولی الان دیگه هیچ دلخوری نیس انقدر هم ذوق دارن که عروسی منو ببینن

انشاالله پسر خاله ی منم یه نامزد خیلی خوب نصیبش بشه وداداش گلم هم همینطور خودم براش استین بالا بزنم وای خدا کی میشه من خواهر شوهر بشم البته از اون خوباش

 


نظرات شما عزیزان:

bahar
ساعت20:25---19 آبان 1391
سلام ابجی؟خوبی؟
میگم من کی اومدم خونتون که خودم خبر ندارم
امیدوارم در کنار نامزدت خوشبخت و پیروز میدان باشی};-


کافه چی
ساعت11:49---18 آبان 1391
در زندگی مثل یک تمبر باش ، به یک هدف بچسب و اون رو به مقصد برسون

مهتاب
ساعت16:30---15 آبان 1391
سلام اسم من مهتابه اسم وبلاگم هم رویای خاموش راستش تا حالا دوبار بیشتر نیومدم به وبت اینبار بار دومه خیلی به دلم نشست خیلی راحت حرف میزنی ساده بی ریا خودمونی .یهلحظه بهت حسودیم شد میدونی چرا چون گفتی نامزدت ماهه بگذریم ولی امیدوارم خوشبخت بشی من مطالب وبلاگمو فقط خودم نمی نویسم یه نفر دیگه که خیلی دوسش دارم هم برام مینویسه اسمش نیماست اما به دلایلی اون الان ازدواج کرده ومن تنهام اما بازم تو وبلاگ باهم هستیم بگذریم نمیدونم چرا اینارو دارم برات میگم جای منو هم تو مهمونیای دخترونت خالی کن من عاشق این مهمونیام خیلی وقته که دیگه حتی حوصله ی خودمم به زور دارم ..موفق باشی خواهر عزیزم
پاسخسلام به روی ماهت خوشحال شدم که به وبم اومدی و مطالبم رو دوس داشتی مهتاب خانوم ممنون از دعات انشاالله تو هم همینطور چشم حتما جای شما رو هم خالی می کنم
پاسخ:عزیزم من خیلی سعی کردم بیام وبت اما انگار فیلتر شده


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

سلااااااام به تویی که وب منو برای وب گردی انتخاب کردی مرسی از چشمای قشنگت اسمم فرشته اس من این وب رو برای دله خودم درست کردم اینجا دنیای دخترونه ی منه واگه اون چیزایی که میخواستی توش ببینی نبود به بزرگی خودت ببخش اینجا دنیای منه وهرچی که دوست داشتم رو میزارم واین وب هرچهار شنبه اپ میشه اگه واقعا واقعا از وبم خوشت اومد برام نظر بزارولی اگه قراره الکی بنویسی که وبت خوبه خواهشن این لطف رو درحق من نکن. تو زندگیم ازدوتا چیز بدم میاد یکی دروغ ویکی بدقولی اولی به این خاطر که منو ادم احمقی فرض کرده که بهم دروغ گفته (هرچن اگه یه نفر بهم دروغ بگه برای اینکه جلوم ضایع نشه هیچ وقت به روش نمی یارم که دروغ گفتی)از دومی بدم میاد چون برام ارزش قائل نشده و بدقولی کرده. راستی نه عشق نه دوست پسر نه شماره نه شوهرنه چیز دیگه ایی میخوام اما با اغوش باز استقبال می کنم از دوستی های معمولی ولی عمیق وقتی با کسی دوست میشم تا تهش باهاشم اهان راستی می تونید ازم مشاوره بگیرن تو روابطتون حداقل اگه نتونم کمکم کنم می تونم شنونده باشم امتحان کنید کلا دوستام وقتی تو روابطشون به مشکل بر می خورن میان سراغم در اخر شاد باشید وخالق شادی
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای دخترونه ی من و آدرس ajifereshte.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 41
بازدید کل : 53508
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1

align="center">